آرامشکده

  • ۰
  • ۰

امام رضا

یادمه در پست اولی که علت راه اندازی این وبلاگ رو توضیح میدادم اینجوری گفته بودم که در این وبلاگ میخوام راه هایی رو که میتونه آدم رو به آرامش برسونه رو در موردش بحث کنم. در حقیقت این راه ها تجربیات شخصی خودمه که میارم توی وبلاگ شاید به درد کسی بخوره و در عین خال به احوال خودم در زمانهای مختلف آشنا بشم و توی خاطرم بمونه.

جای شما خالی هفته پیش رفته بودیم حرم امام رضا. من هرچی فکر میکنم نمیتونم درست تحلیل کنم که در حرم امام رضا چه چیزی است که من رو به ارامش میرسونه .مثلا هی به این فکر میکنم که نکنه آرامشی که توی حرم بدست میارم به این علته که تو بچگیام اومدم حرم و خاطره اون دوران توی ذهنم مونده و حالا که دوباره دارم میام حرم یاد گذشته میفتم و آرامشی که در اون دوران داشتم و یادآوری آرامش اون دوران منو آروم میکنه. بعد میگم نه دوران کودکی جاهای دیگه هم خوب رفتم که خیلی لذت زیادی داشته و کلی کیف کردم ولی الان که اونجا میرم آروم نمیشم.

بعد به خودم میگم که شاید نوع معماری که در اینجا هست جالبه و آرامش بخشه مخصوصا وقتی به صحن گوهرشاد میرم این احساس بهم دست میده! ولی بیشتر که فکر میکنم میگم نه اینطوری نیست  چون توی اصفهان جاهایی رفتم که معماریش از اینجا جالبتر بودده مثلا مسجد امام ولی به اندازه اینجا ارومم نکرده.

اینقدر با ذهن خودخ کلنجار میرم که بعضی اوقات هنگ میکنم و هی میگم آخه این امام رضا چه خصوصیتی داره که آدمو اینقدر عوض میکنه و کسی که اینهمه مشکلات داره وقتی میره اونجا آروم میشه.

اخرین نتیجه ای که گرفتم اینه که ارامش انسان وقتی حاصل میشه که اون وظیفه ای که برای انسان قرار داده شده رو به نحو احسن انجام بده. مثلا طرف وقتی برای خودش قبولی در امتحان رو به عنوان وظیفه معرفی میکنه و برای اون برنامه ریزی میکنه و در نهایت موفق میشه نمره خوبی بگیره، احساس آرامش میکنه. انا مشکل از اینجا شروع میشه که آرامشهای اینجوری گذراست و فقط چند دقیقه دووم داره و بعدش از بین میره. مثلا روزهای جمعه ادم اینهمه پارک میره خونه فامیل میره و تفریح میکنه ولی بازهم وقتی عصر جمعه که میرسه احساس ناراحتی میکنه و احساس میکنه با وجود اینکه اینهمه جمعشو با خوشی گذرونه ولی انگار که حرومش کرده.

بعد به این فکر میکنم که چه کسی میتونه این تناقض رو جواب بده؟ اون کسی نیست جز خدا که انسان رو میشناسه! میرم ببینم خدا چی گفته در این مورد تا جواب سوالام رو پیدا کنم که چرا در حرم امام رضا احساس آرامش میکنم ولی در جاهای دیگه نه که خدا میگه الا بذکرالله تطمئن القلوب .

بعد من میفهمم که هیچ وقت آرامشی که در حرم امام رضا بهش میرسم رو از دست نمیدم چون این آرامش از اون ارامشها نیست که بعد از مدتی آدم فراموشش کنه و چون واقعی و حقیقیه و تنها آرامش حقیقیه هیچ وقت از دستش نمیدم. کاش که میشد در قلبم یه حرم کوچیک از امام رضا داشته باشم که همیشه این آرامش واقعیه رو داشته باشم و دنبال کردن چیزایی که گولم میزنه و سرگرمم میکنه منو از این آرامش دور نکنه!!!

اگر کمکم کنید بیشتر فکر کنم خیلی خیلی ممنون میشم!

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

یکی از دوستانم در کامنتی که برای من گذاشته بود از آمار کم بازدید از وبلاگ گله کرده بود که چرا بازدید از وبلاگ من اینقدر کم بوده! حدود ۴۷ تا!

حرف این دوست عزیز این فکر رو به ذهن من آورد که بعضی اوقات آدما برای تصمیم گیریاشون در زندگی شمارنده میذارن!!! درست مثل وبلاگها!!! منظورم اینه که طرف برای اینکه یه تصمیمی توی زندگیش بگیره یا اینکه درستی یه تصمیم توی زندگیش رو بسنجه تو ذهنش یه شمارنده نصب میکنه، بعد میشمره که چقدر از ادمای اطرافش اون تصمیم رو تأیید میکنن.

با این طرز تلقی که خیلی از ما دچارش هستیم در حقیقت زندگیمون رو مفتی و مفتی میفروشیم به دیگران و بهشون به طور ضمنی میگیم " من چون خیلی ادم کوچیکی هستم و برام نظر شما بیشتر از نشر خودم ارزش داره،پس جوری زندگی میکنم که نظر شما تأمین بشه نه نظر خودم" حالا از دلایل و عواقب چنین طرز تفکری و اینکه چرا ادم اینجوری میشه بگذریم. شایدم بعدا دوباره در موردش مطلب نوشتم چون خیلی مسئله مهمیه.

دست آخر اینکه در جواب آقا سید عزیز باید بگم که کم بودن آمار بازدید از وبلاگ منو نگران نمیکنه، چون هدفه از توشتن وبلاگ چیز دیگه ایه که در پستای قبل گفتم!!!

راستی عید غدیر هم بر همه سادات گرام مبارک بالاخص خودم!!

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

رجعت بعد از دو سال

دو سال بود که این وبلاگ رو اپدیت نکرده بودم. دلیلش این نود که دغدغه هام کمتر شده بود. میدونم شاید قسمت این بود که آپدیت دوباره این وبلاگ رو الان که ماه رمضانه انجام بدم شاید.

الان که داشتم مطالب قبلی وبلاگ رو میخوندم خیلی لذت بدم . چون احساس کردم تفکرات اون موقعم رو در این وبلاگ بایگانی کرده ام . اان شاید بتونم تشخیص بدم چقدردر مقایسه با اون موقع رشد داشته ام . سعی میکنم اون چیزایی که الان من رو به خودشمشغول کرده کم کم وارد وبلاگ کنم. شاید که بتونه به رشدمون کمک کنه شاید. ولاسلام برای امروز

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰
امروز مردم دینی خیلی کمند.دوست دار دین کم نیستند ،اما دوست داران دین هم اهل نیایش نیستند.شما اگر نگاه کنید میبینید اکثر مردم اهل صد یا صدو پنجاه سال گذشته ، به خصوص در کشور شیعه ، مردم اهل نیایش بودند .یعنی به اصطلاح دین دار بودند نه دین دان.ولی امروزه دین دانان خیلی بیشتر هسند.یک جوان برای این که امتحان کنکور بدهد بیشتر از بعضی از آقایان مجتهدین و علما باید اطلاعات تاریخ اسلام و این چیزها بلد باشد ،یعنی دین دتن شده است ولی دین دار نشده است.بنابراین این سوال مطرح میشود:

((دین داری ))با ((دین دانی))چه فرقی میکند؟

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰
داشتم به این فرضیه یکی از دانشمندان غربی فکر میکردم که گفته بود نیازمندیهای انسان دارای مراتبی اس که اگر هرکدام از سطوح پایین نیازهای او تامین نشو نمیتوان او را به پله بعدی برد .او سپس این نیازها را به نیازهای حیاتی و نیازهای روحی تقسیم بندی کرده بود .خود این نیازهای حیاتی و علت حیاتی رو هم به چند دسته تقسیم کرده بود .مثلا نیازهای حیاتی رو به نیاز به آب و خورد و خوراک و نیاز جنسی و..و نیازهی معنوی را به نیاز به تحسین شدن از طرف دیگران ،نیاز به علم و... تقسیم کرده بود........

جای شما خیلی خالی بود ما حدود دو هفته پیش مشرف شدیم حج عمره .برای همه دعا کردم و همچنین شما.یکی از مشکلاتی که بعضی از ما خصوصا اونایی که خیلی مذهبی ترند دارند اینه که انتظار دارند وقتی وارد مدینه یا مسجدالحرام یا حرم یکی از امامای دیگه میشن به قول معروف قالب تهی کنند و در جا از شدت خوف الهی و عشق به اهل بیت بمیرند !!!ولی چرا این طور نمیشود و حتی بدتر از آن هیچ احساسی هنگام ورود به حرمهای الهی به ما دست نمیدهد؟وقتی که شخصی از خودش انتظار دارد تحول روحی عجیبی هنگام ورود به حرم برای او رخ دهد وارد حرم می شود و احساس میکند هیچ گونه تغییری در او رخ نداده ،آنقدر از خودش ناامید میشود که گاهی خودش را سخت میشکند و به خودش میگوید حتما من خیلی آدم بدی بوده ام که این حالت دردرون من رخ نداده است.بدترین حالت ممکن وقتی رخ میدهد که فرد مذکو دیگر توانایی این که خودش را سرزنش کند را ندارد و به قول معروف تا جایی که ممکن بوده به خودش بدو بیراه گفته و دیگر اصولا امکان این عمل برای او وجود ندارد ..در این جاست که او به طور کلی خودش را رها میکند و به هر چیزی که دم دستش است گیر میدهد و به همه پرخاش میکند و نعوذ بالله حتی ممکن است به خدا و ائمه نیز بدبین شود .در صورتی من میتوانم دو عامل را برای این حالت که درون افراد خصوصا مذهبی پیدا میشود بیان کنم:

۱-اول اینکه همانطور که در بالا ذکر کردم انسانها دو نوع نیاز دارند:نیاز حیاتی و علت حیاتی.برای این که ما بتوانیم متوجه نیازهای علت حیاتی شویم باید نیازهای حیاتی خود را تا آنجا که مورد نیاز است پاسخ گفته باشی.برا مثال نمیتوان از کسی که گرسنه است انتظار داشت عابد و زاهد شود.و یا اینکه از یک جوانی که ازدواج نکرده است نمیتوانن انتظار داشت که به مراتب بالای ایمان برسد چون یکی از مهمترین نیازهای حیاتی خودش را جواب نداده است.به نظر من به همین خاطر است که در احادیث داریم هرکه ازدواج کند دو سوم دینش را حفظ کرده است.البته باید این نگته را هم بگویم که حد و حدود تامین نیازهای حیاتی را دین مشخص کرده است.

۲-به نظر من بین حظ و بهره معنوی که این گونه اماکن مقدس میتوان برد با اون حالتی که بعضی در مورد خودشون انتظار دارند و انتظار دارند که همینکه حرم خدا رو دیدند بمیرن فرق است.در هیچ روایتی هم نیومده که در هنگام دیدن اماکن مقدس شخص عاشق میمیرد و...و من این را از آسیبهایی میدونم که مداح ها با سخنان به دور از واقعیتشان در ذهن بچه ها جا انداخته اند.بنابراین هرکس باید از اول راه به خودش نگاه کنه که این تفکر را در مورد این موضوع نداشته باشه و درست جلو بره .بعد از اون اگه متوجه شد که نمیتونه حظ معقول رو در اون جور جاها ببره به نکته اول مراجعه کنه.

پیوست:۱-تعریف حظ و بهره مناسب در احادیث ما آمده است

۲-یه راه میانبر هست که اگر کسی نتونسته شرایط حیاتی رو تا حد معقولی برای خودش تامین کنه به ائمه توسل پیدا کنه به این صورت که خودشو بندازه بغل اونا و بگه من مال خودتونم و خودتون تموم زتدگیمو بگیرید دستتون......ففرو الی الله جمیعا

۳-این مسائلی که نوشتم فقط مخصوص به حرمها و..نیس بلکه در مورد هر فعالیت مذهبی میتواند صادق باشد

التماس دعا

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

یک سوال مهم

داشتم به این فکر میکردم که چه طور میشه آدم آرامش داشته باشه َبعد به نظرم اومد توی پستای قبلی کلی از آرامش تعریف کردم و گفتم خوبه ولی نگفتم که آرامش که این همه خوبه و همه دنبالشن بالاخره چی هست.بعد کلی با خودم حال کردم که بابا ایول شدی مثل سیاستمدارای امروز که هی میگن عدالت خوبه َآزادی خوبه ولی یه آدمی نیست که بهشون بگه آخه مرد مومن اینایی که میگی یعنی چه و چی جوری ایجاد میشه.

یکی از استادای ما میگفت در مورد هر موضوعی که میخواهید اونو بررسی کنید سه تا سوال در مورد اون موضوع مطرح کنید.اول این که بفمید اون موضوع چیه یعنی چیستی .دو اینکه بپرسید چرا یعنی لزوم موضوع مورد بررسی چیه یعنی چرا اصلا باید وجود داشته باشه.سوم اینکه چگوه میشه اون موضوع رو محقق کرد.پس سه تا سوال مهم داریم که همیشه درمورد یه موضوع میپرسیم:چیستی؟چرایی؟و چگونگی؟

حالا که میخوام وارد بحث آرامش بشم خیلی خوبه اگه بتونم به این سوالا جواب بدم.البته اینو هم باید بگم که جواب دادن به این سوالا کار ساده ای نیست.همونطور که تو پستای قبلی گفتم این سوالی بوده که همه افراد در طول تاریخ دنبال جواب به اون بوده اند ولی خوب بعضیا به جواب رسیدن و به قول معروف آرام شدند  و بعضی دیگه هم خیال میکردند دارند به دنبال آسایش و آرامش میرند به جایی رفتند ککه دقیقا متضاد با اون هدفشون بود...

به نظرم امروز زیادی نوشتم و البته به سوال هم جواب ندادم...البته این کارم از روی عمد بودن دوست دارم بیشتر در این مورد فکر کنم و شما هم....یا علی 

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

آسیب شناسی

سلام امروز میخوام در این مورد بنویسم که چرا ما بعضی اوقات سردر گم هستیم و نمیدونیم چیکار کنیم .به هر راهی که میرویم تا از این سردر گمی خلاص شیم به نتیجه ای نمیرسیم.مخصوصا بچه مذهبیها یه همچین حالتی بیشتر براشون رخ میده.مثلا بعضی اوقات اینقدر از خوشون بدشون میاد که دوست دارند که حتی اصلا به دنیا نمیومدن.وقتی یک بچه مذهبی یه همچنین احساسی داره معمولا به این فکر می  افته که سریع بره مسجد و یا اینکه یه هیئتی بره و دلی از عزا در بیاره ولی بعد از یه مدت میبینه که نه تنها مشکلش حل نشده بلکه این دفعه شدید تر احساس نا امیدی و پوچی میکنه.این مسئله وقتی میتونه خطرناک باشه که چند بار تکرار بشه و ناخوداگاه فرد به این نتیجه میرسه که حتما مسجد رفتن و هیئت رفتن)منظور من اینجا هیئت خوبه نه این هیئتهای امروزی که شبیه پارتی میمونه)فایده ای نداره بعد هم که دیگه خدا رحم کنه .یکهو میبینی که کسی که تا دیروز دم از خدا و مذهب میزد یه دفعه صدو هشتاد درجه تغییر کرده و از این رو به اون رو شده.این مسئله علاوه بر اینکه بر خود فرد تاثیر میذاره و سرنوشتشو تغییر میده بعضیها رو که قبلا به حال فرد مورد نظر ما غبطه میخوردند و میگفتند بابا دمش گرم عجب مرد با خداییه متاثر میکنه به طوریکه اونها پیش خودشان فکر میکنند که دیدی راهی رو که ما از اول میرفتیم درست بود واینایی که ادعای دین و پیغمبرشون میشه همش الکیه و....

اما چرا یه فرد بچه مذهبی در اونجا که شدیدا به آرامش روحی وروانی احتیاج داره به بن بست میخوره وبه قول معروف بک میخوره؟چرا خیلی از بچه های مذهبی ما بعد از اینکه کلی در مسجد بوده اند یکهو به قول معروف چپ میکنند و انگار نه انگارکه بابا مسجدی هست و...

خداییش تا حالا فکر کردید که چرا پیرمردایی که توی جونی اعتقادی به دین و پیغمبر نداشته اند یکهو عابد میشند و از دم در مسجد تکون نمیخورند وحتی از خود پیغمبر هم دیندار تر میشن؟

به نظر من اینا سوالای خیلی مهمی که وقتی بچه ها بهش برمیخورند و میبینند که خودشون نمیتونند بهش جواب بدن هی دنبال معلم اخلاق و مولی و مرادو قطب و ...میگردند اما به نظر من مسئله ساده تر از این حرفهاست ..یک کم فکر کنیم تا من نظرمو بنویسم..

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

آرامش

ما شاید تو از خودت این سوال را بپرسی که چرا من نام این وبلاگ را آرامشکده گذاشته ام .در مورد این سوالت باید بگویم که به نظر من مهمترین مسئله ایکه انسان برای هر انسانی وجود دارد این است که چگونه میتوان به آرامش رسید و اگرچه شاید بسیاری خودشان هم ندانند که از صبح که از خوا ب بیدار میشوند و فعالیت خودشان را شروع میکنند تا آن هنگامی که دوباره سر بر بستر میگذارند پیوسته به دنبال یک مفهوم هستند آرامش..

شاید هنگامی که انیشتین به دنبال جواب به سوالات خود بود و هنگامی که ادیسون در آزمایشگاه خود اختراع جدیدی را پایه ریزی میکرد...آن هنگام که فرعون خود را خدا میدانست و دیگران را به بندگی خود دعوت میکرد...آن هنگام که ابولهب به پیامبر سنگ پرتاب میکرد و مشرکین به دنبال قتل پیامبر بودند...هنگامی که بوش فرمان حمله نیروهایش به کشورهای مختلف را صادر میکرد ...و آن هنگام که صدام از شنیدن صدای ناله بیوه زنان و کودکان لبخند رضایت بر لبانش جاری میگشت....

آن هنگام که ابراهیم از خداوند تقاضای برهان میکرد..وآن هنگام که رسول اکرم در غار حرا مشغول عبادت بود و سکوت شب را با ناله هایش پاره میکرد .هنگامی که علی از فرط عبادت غش میکرد و هنگامی که ابی عبدالله در معرکه نبرد هر لحظه برافروخته تر و مطمئن تر میشد همه به دنبال یک مفهوم بودند..آرامش

در یک سخنرانی از امام شنیدم که میفرمود :ای آقایان مسئولین بدانید که اگر شما هم به جای رئیس جمهوری آمریکا بودید و این همه قدرت در اختیار شما بود ،اگر توجه به مبدا آرامش نمیکردید ،شما هم ممکن بود از رئیس جمهور آمریکا بدتر شوید،زیرا خیلی سخت است که انسان این مطلب را متذکر با جان و روح باشد که الابذکرالله تطمئن القلوب

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

پیش درآمد

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره بعد از مدت زیادی که با خودم کلنجار میرفتم که وارد دنیای مجازی وب شوم یا نه ،تصمیم گرفتم که صفحه ای برای خودم ایجاد کنم و از آنچه که به آن فکر میکنم بنویسم تا اینکه شاید یک روزنه ای باشد برای پیشرفتم.....

اما دلیل اصلی این که من از دنیای اینترنت خوشم نمی آمد اگرچه درآن حضور داشتم این بود که به نظر من این دنیا همانطور که از اسمش بر می آید دنیایی است که با واقعیت فاصله ای طولانی دارد اگرچه از واقعیت خبر میدهد.

به نظر من دنیایی که هم اکنون ذهن ما را مشغول کرده تنها هدفش این است که مارا مشغول کند وغیر از این چیزی نیست.به سخن شهید آوینی استناد میکنم که سینما و امثال آنرا (که من دنیای وب را هم درآن داخل میدانم)ذاتا غفلت آور دانسته بود وبنا بر همین نظریه است که من میگویم در سینما حتی اگر فیلم صددرصد مذهبی ساخته شود باز هم چیزی به جز غفلت نیست.زیرا فیلم مذهبی تورا با تخیلات یک فرد خوب آشنا خواهد کرد وممکن است سوار بر تخیلات او با انسانهای بینهایت خوب آشنا شوی وشدیدا تحت تاثیر رفتار و سلوک آنها قرار بگیری و در بهترین حالت بگویی به به چه انسانهای خوبی ای کاش که من هم مثل این آدمها میشدم .امابه این علت که تو تنها سوار بر خیالات بوده ای و به عبارت دیگر فیلم فقط توانسته قوه توهم تورا تحت تاثیر قرار دهد بعد از دو سه روز میبینی که همان آدم گذشته ای و هیچ تغییری نکرده ای و تنها چیزی که برایت باقی مانده است این است که چرا وقت خودت را با این چیزها تلف کرده ای ودر این مدت تماما در غفلت به سر برده ای .غفلتی که خیال میکرده ای عین حضور است ولیکن توهم است دیگر بزرگترین گمره کننده بشر.....

اما شاید فکر کنی من از این افکار خودم عدول کرده ام و حال آمده ام تا به قول بعضیها خودم را سرگرم کنم ولی اینطور نیست....وقتهایی است که انسان فکر میکند اگر بتواند بد را از بدتر انتخاب کند...وقتی میبینی که وبلاگها و صفحات وب را مطالبی پر کرده است که نه تنها آدم را غافل میکند بلکه انسان را به بیراهه میکشاند ووقتی میبینی از این طریق میتوانی کسانی را پیدا کنی که تو را درراه رسیدن به آنچه میخواهی بدان برسی کمک کنند ووقتی حرف شهید مطهری در گوش تو طنین انداز میشود که در اسلام هیچ ابزاری باذات مقدس نیست بلکه این هدف استفاده از این ابزار است که معیار تعیین تقدس است ..آنوقت خودت را مکلف میبینی که مطلب بنویسی و مطلب بخوانی ...شاید یک کسی مطلب تو را بخواند وکمی تامل کند که کیستیم و چه میخواهیم و به کجا میرویم وشاید هم کسی به تو بیامزد که معنی بودن من وتو با هم این است که هیچ شویم...والسلام

  • سید محمد رضا حسینی