آرامشکده

۴ مطلب در مرداد ۱۳۸۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک سوال مهم

داشتم به این فکر میکردم که چه طور میشه آدم آرامش داشته باشه َبعد به نظرم اومد توی پستای قبلی کلی از آرامش تعریف کردم و گفتم خوبه ولی نگفتم که آرامش که این همه خوبه و همه دنبالشن بالاخره چی هست.بعد کلی با خودم حال کردم که بابا ایول شدی مثل سیاستمدارای امروز که هی میگن عدالت خوبه َآزادی خوبه ولی یه آدمی نیست که بهشون بگه آخه مرد مومن اینایی که میگی یعنی چه و چی جوری ایجاد میشه.

یکی از استادای ما میگفت در مورد هر موضوعی که میخواهید اونو بررسی کنید سه تا سوال در مورد اون موضوع مطرح کنید.اول این که بفمید اون موضوع چیه یعنی چیستی .دو اینکه بپرسید چرا یعنی لزوم موضوع مورد بررسی چیه یعنی چرا اصلا باید وجود داشته باشه.سوم اینکه چگوه میشه اون موضوع رو محقق کرد.پس سه تا سوال مهم داریم که همیشه درمورد یه موضوع میپرسیم:چیستی؟چرایی؟و چگونگی؟

حالا که میخوام وارد بحث آرامش بشم خیلی خوبه اگه بتونم به این سوالا جواب بدم.البته اینو هم باید بگم که جواب دادن به این سوالا کار ساده ای نیست.همونطور که تو پستای قبلی گفتم این سوالی بوده که همه افراد در طول تاریخ دنبال جواب به اون بوده اند ولی خوب بعضیا به جواب رسیدن و به قول معروف آرام شدند  و بعضی دیگه هم خیال میکردند دارند به دنبال آسایش و آرامش میرند به جایی رفتند ککه دقیقا متضاد با اون هدفشون بود...

به نظرم امروز زیادی نوشتم و البته به سوال هم جواب ندادم...البته این کارم از روی عمد بودن دوست دارم بیشتر در این مورد فکر کنم و شما هم....یا علی 

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

آسیب شناسی

سلام امروز میخوام در این مورد بنویسم که چرا ما بعضی اوقات سردر گم هستیم و نمیدونیم چیکار کنیم .به هر راهی که میرویم تا از این سردر گمی خلاص شیم به نتیجه ای نمیرسیم.مخصوصا بچه مذهبیها یه همچین حالتی بیشتر براشون رخ میده.مثلا بعضی اوقات اینقدر از خوشون بدشون میاد که دوست دارند که حتی اصلا به دنیا نمیومدن.وقتی یک بچه مذهبی یه همچنین احساسی داره معمولا به این فکر می  افته که سریع بره مسجد و یا اینکه یه هیئتی بره و دلی از عزا در بیاره ولی بعد از یه مدت میبینه که نه تنها مشکلش حل نشده بلکه این دفعه شدید تر احساس نا امیدی و پوچی میکنه.این مسئله وقتی میتونه خطرناک باشه که چند بار تکرار بشه و ناخوداگاه فرد به این نتیجه میرسه که حتما مسجد رفتن و هیئت رفتن)منظور من اینجا هیئت خوبه نه این هیئتهای امروزی که شبیه پارتی میمونه)فایده ای نداره بعد هم که دیگه خدا رحم کنه .یکهو میبینی که کسی که تا دیروز دم از خدا و مذهب میزد یه دفعه صدو هشتاد درجه تغییر کرده و از این رو به اون رو شده.این مسئله علاوه بر اینکه بر خود فرد تاثیر میذاره و سرنوشتشو تغییر میده بعضیها رو که قبلا به حال فرد مورد نظر ما غبطه میخوردند و میگفتند بابا دمش گرم عجب مرد با خداییه متاثر میکنه به طوریکه اونها پیش خودشان فکر میکنند که دیدی راهی رو که ما از اول میرفتیم درست بود واینایی که ادعای دین و پیغمبرشون میشه همش الکیه و....

اما چرا یه فرد بچه مذهبی در اونجا که شدیدا به آرامش روحی وروانی احتیاج داره به بن بست میخوره وبه قول معروف بک میخوره؟چرا خیلی از بچه های مذهبی ما بعد از اینکه کلی در مسجد بوده اند یکهو به قول معروف چپ میکنند و انگار نه انگارکه بابا مسجدی هست و...

خداییش تا حالا فکر کردید که چرا پیرمردایی که توی جونی اعتقادی به دین و پیغمبر نداشته اند یکهو عابد میشند و از دم در مسجد تکون نمیخورند وحتی از خود پیغمبر هم دیندار تر میشن؟

به نظر من اینا سوالای خیلی مهمی که وقتی بچه ها بهش برمیخورند و میبینند که خودشون نمیتونند بهش جواب بدن هی دنبال معلم اخلاق و مولی و مرادو قطب و ...میگردند اما به نظر من مسئله ساده تر از این حرفهاست ..یک کم فکر کنیم تا من نظرمو بنویسم..

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

آرامش

ما شاید تو از خودت این سوال را بپرسی که چرا من نام این وبلاگ را آرامشکده گذاشته ام .در مورد این سوالت باید بگویم که به نظر من مهمترین مسئله ایکه انسان برای هر انسانی وجود دارد این است که چگونه میتوان به آرامش رسید و اگرچه شاید بسیاری خودشان هم ندانند که از صبح که از خوا ب بیدار میشوند و فعالیت خودشان را شروع میکنند تا آن هنگامی که دوباره سر بر بستر میگذارند پیوسته به دنبال یک مفهوم هستند آرامش..

شاید هنگامی که انیشتین به دنبال جواب به سوالات خود بود و هنگامی که ادیسون در آزمایشگاه خود اختراع جدیدی را پایه ریزی میکرد...آن هنگام که فرعون خود را خدا میدانست و دیگران را به بندگی خود دعوت میکرد...آن هنگام که ابولهب به پیامبر سنگ پرتاب میکرد و مشرکین به دنبال قتل پیامبر بودند...هنگامی که بوش فرمان حمله نیروهایش به کشورهای مختلف را صادر میکرد ...و آن هنگام که صدام از شنیدن صدای ناله بیوه زنان و کودکان لبخند رضایت بر لبانش جاری میگشت....

آن هنگام که ابراهیم از خداوند تقاضای برهان میکرد..وآن هنگام که رسول اکرم در غار حرا مشغول عبادت بود و سکوت شب را با ناله هایش پاره میکرد .هنگامی که علی از فرط عبادت غش میکرد و هنگامی که ابی عبدالله در معرکه نبرد هر لحظه برافروخته تر و مطمئن تر میشد همه به دنبال یک مفهوم بودند..آرامش

در یک سخنرانی از امام شنیدم که میفرمود :ای آقایان مسئولین بدانید که اگر شما هم به جای رئیس جمهوری آمریکا بودید و این همه قدرت در اختیار شما بود ،اگر توجه به مبدا آرامش نمیکردید ،شما هم ممکن بود از رئیس جمهور آمریکا بدتر شوید،زیرا خیلی سخت است که انسان این مطلب را متذکر با جان و روح باشد که الابذکرالله تطمئن القلوب

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

پیش درآمد

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره بعد از مدت زیادی که با خودم کلنجار میرفتم که وارد دنیای مجازی وب شوم یا نه ،تصمیم گرفتم که صفحه ای برای خودم ایجاد کنم و از آنچه که به آن فکر میکنم بنویسم تا اینکه شاید یک روزنه ای باشد برای پیشرفتم.....

اما دلیل اصلی این که من از دنیای اینترنت خوشم نمی آمد اگرچه درآن حضور داشتم این بود که به نظر من این دنیا همانطور که از اسمش بر می آید دنیایی است که با واقعیت فاصله ای طولانی دارد اگرچه از واقعیت خبر میدهد.

به نظر من دنیایی که هم اکنون ذهن ما را مشغول کرده تنها هدفش این است که مارا مشغول کند وغیر از این چیزی نیست.به سخن شهید آوینی استناد میکنم که سینما و امثال آنرا (که من دنیای وب را هم درآن داخل میدانم)ذاتا غفلت آور دانسته بود وبنا بر همین نظریه است که من میگویم در سینما حتی اگر فیلم صددرصد مذهبی ساخته شود باز هم چیزی به جز غفلت نیست.زیرا فیلم مذهبی تورا با تخیلات یک فرد خوب آشنا خواهد کرد وممکن است سوار بر تخیلات او با انسانهای بینهایت خوب آشنا شوی وشدیدا تحت تاثیر رفتار و سلوک آنها قرار بگیری و در بهترین حالت بگویی به به چه انسانهای خوبی ای کاش که من هم مثل این آدمها میشدم .امابه این علت که تو تنها سوار بر خیالات بوده ای و به عبارت دیگر فیلم فقط توانسته قوه توهم تورا تحت تاثیر قرار دهد بعد از دو سه روز میبینی که همان آدم گذشته ای و هیچ تغییری نکرده ای و تنها چیزی که برایت باقی مانده است این است که چرا وقت خودت را با این چیزها تلف کرده ای ودر این مدت تماما در غفلت به سر برده ای .غفلتی که خیال میکرده ای عین حضور است ولیکن توهم است دیگر بزرگترین گمره کننده بشر.....

اما شاید فکر کنی من از این افکار خودم عدول کرده ام و حال آمده ام تا به قول بعضیها خودم را سرگرم کنم ولی اینطور نیست....وقتهایی است که انسان فکر میکند اگر بتواند بد را از بدتر انتخاب کند...وقتی میبینی که وبلاگها و صفحات وب را مطالبی پر کرده است که نه تنها آدم را غافل میکند بلکه انسان را به بیراهه میکشاند ووقتی میبینی از این طریق میتوانی کسانی را پیدا کنی که تو را درراه رسیدن به آنچه میخواهی بدان برسی کمک کنند ووقتی حرف شهید مطهری در گوش تو طنین انداز میشود که در اسلام هیچ ابزاری باذات مقدس نیست بلکه این هدف استفاده از این ابزار است که معیار تعیین تقدس است ..آنوقت خودت را مکلف میبینی که مطلب بنویسی و مطلب بخوانی ...شاید یک کسی مطلب تو را بخواند وکمی تامل کند که کیستیم و چه میخواهیم و به کجا میرویم وشاید هم کسی به تو بیامزد که معنی بودن من وتو با هم این است که هیچ شویم...والسلام

  • سید محمد رضا حسینی