آرامشکده

۲ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ریشه یابی

در ادامه مطلب قبل این مطلب رو مینویسم:

برای اینکه انسان بتونه خودشو خوب مدیریت کنه بهترین راه شناخت خودشه. خیلی طبیعیه که در مورد این شناخت اختلافهایی بوجود بیاد چون انسانها برای اینکه به این شناخت برسن از ابزارهای مختلفی استفاده میکنن. مثلا در سطوح بالاتر تفاوت بین ابزار در بین دانشمندان مادیگرا که از عقل نازله برای این شناخت استفاده میکنند و انسان را در همین جسم مادی خلاصه میکنند و یا حداکثر یه روح محدود که تابع جسم انسانه برای بشر قائل میشن، با دانشمندان الهی که حقیقت وجودی انسان را روحی مجرد میدانند که جسم هم در اختیار آن است و در این شناخت از عقل و وحی استفاده میکنند شروع میشه تا شناخت انسان در سطوح پایینتر که عوام معمولا از این طریق اقدام به شناسایی حقیقت وجود خود میکنند. در این سطح مردم معمولا خودشان را از نگاه دیگران میشناسند به عبارت دیگر مردم خودشان را از نوع رفتاری که دیگران با آنها دارند شناسایی میکنند و هر که جایگاه اجتماعیش در نظر مردم بالاتر باشد، در ذهن خوش هم شخصیتی از خوش شکل میگیرد که دارای جایگاه بالایی است و ...

اما در اینکه انسان موجودی تنها است شاید در میان هم فلاسفه غربی و هم اسلامی اتفاق نظر وجود داشته باشد. تفاوت در این است که باید با این تنها بودن انسان چگونه برخود کرد.

برای این منظور چند راه وجود دارد:

راه اول که راهی است که انسان مادیگرای غربی آن را دنبال میکند و در جامعه ما هم کم کم داره رواج پیدا میکنه اینه که انسان اینقدر خودش رو با چیزای مختلف سرگرم میکنه که تنهایی رو از یاد میبره . در این روش به نوعی انسان تنها بودن خودش رو درمون نمیکنه و برای خودش همدمی همیشگی پیدا نمیکنه و فقط به نوعی یه نوع غفلت برای خودش ایجاد میکنه که به تنهایی فکر نکنه. در جامعه امروز ما وسایل مختلفی برای این روش هست مثلا تلویزیون، کامپیوتر، موسیقی و... همه میتونن به نوعی انسان را در این مرحله قرار بدن. البته اکثر افراد اینقدر با این وسایل سرگرم شدن که اصلا وجود داشتن حقیقتی با نام تنهایی در انسان از ذهنشون پاک شده. متاسفانه!

راههای دیگرم بعدن میگم. الان دستم خسته شد!

  • سید محمد رضا حسینی
  • ۰
  • ۰

تنهایی

اول ببخشید از اینکه وبلاگم یه کم دیر به دیر اپدیت میشه. دوم اینکه چند وقتیه میخوام یه مطلب بنویسم در مورد تنهایی وقت نمیشه. الان وقت شد:

ما چند نوع تنهایی داریم اولین نوعش اینه که آدم از اینکه در فکر و تصورات دیگران نیست و به قوی معروف هیچکسی بهش فکر نمیکنه ناراحت میشه و احساس میکنه هیچکسی نیست که اون رو دوست نداشته باشه و به این خاطر ناراحت میشه و احساس تنهایی میکنه!

دومین نوع یا بهتر بگوییم مرحله از تنهایی که از قبلیه خیلی بهتره! اینه که آدم در فکر دیگران جاداره و این احساس رو نداره که دیگران به فکرش نیستند بلکه از اینکه دیگران به خاطر منافع خودشون با اون ارتباط برقرار میکنن ناراحت میشه. مثلا کسی به اون محبت میکنه و نیکی میکنه ولی این نیکی بیشتر از اینکه با خاطر شخص محبت شونده باشه به خاطر ارضای حس درونی محبت کننده، تقاضای پاداش از جانب خداوند، و مواردی از این قبیل. در این نوع از احساس تنهایی آدم میفهمه که در ذهن دیگران جا داره ولی چون این جاداشتن به خاطر منافع شخصی خود افراده و نه دوست داشتن واقعی، آدم احساس تنهایی میکنه.

نوع دیگر تنهایی ربطی به ارتباطاتش با دیگران نداره و به خود انسان فی نفسه مربوطه. این نوع تنهایی به این شکله که انسان در گذشته و آیندش تنهای تنهاست و در درون خودش واقعا این تنهایی رو احساس میکنه. به عبارت  دیگه این نوع از تنهایی تنها بودن انسان در آنچه در گذشته داشته و آنچه در آینده با آن مواجه خواهد شده در این نوع تنهایی هیچ کسی نمیتونه شما رو کمک کنه . یعنی در روبرو شدن با گذشته و آینده انسان و احساس عذاب وجدانی که ممکنه انسان از اعمال گذشتش داشته باشه، احساس دلتنگی از گذشته اش و تنها بودن در تحمل این نوع از دردها و همچنین عدم اطمینان نسبت به اینده و ترس ناشی از این عدم اطمینان که ناخودآگاه به انسان دست میده هیچکس نمیتونه به انسان کمک کنه!

ببخشید خیلی شد.در پستهای آینده سعی میکنم برای اینکه تنهایی ها مون درآور نشه و از این گنج که خداوند در وجود انسان قرار داده درست استفاده کنیم چندتا راه حل بگم. البته نظرات و تجربیات خودمه!

  • سید محمد رضا حسینی