آرامشکده

  • ۰
  • ۰

هدف

از همون روز اولی که در دانشگاه در رشته اقتصاد پذیرفته شدم به این فکر میکردم که هدفم از این رشته و اصلا دانشگاه اومدن چیه. شاید من هم مثل خیلی دیگه از کسایی که میان دانشگاه اسیر نوعی جوگیری شده بودم که به جز دانشگاه رفتن راه دیگه ای جلوی پای خودشون برای پیشرفت نمیبینند. بعد از مدتی که در دانشگاه بودم همش به این فکر میکردم که حالا ما فوقش لیسانس اقتصاد رو گرفتیم که چی؟ پول خوب داره؟ کار خوب داره؟ تازه اگه کار خوب و پول خوب هم داشته باشه به چه درد من میخوره ؟

این همه از فامیلامون را دارم میبینم که هم تحصیلات دارن و هم درامد عالی ولی از زندگی خودشون راضی نیستند . پس من هم باید یا به خاطر مسایلی مثل علم آموزی و حرفای اینچنینی لذت ببرم و با دید درآمدزا بودن بهش نگاه نکنم یا رشتم رو بیخیال شم و برم سراغ یه رشته دیگه برام پول خوب بیاره و یا یک راه سوم. حقیقتش اول راه دوم رو انتخاب کردم. البته با این اشتباه که فکر میکردم در راه دوم هم پول است و هم آرامش ولی بعد از اینکه کلی رشته حقوق رو خوندم و به اصطلاح تهش رو درآوردم فهمیدم که نه توش شاید پول باشه ولی آرامش نیست.

اوایل همش به اساتید اقتصاد نگاه میکردم و اونها رو بر انداز میکردم که آخرش من میخوام حداکثر مثل این اساتید بشم، از این که بیشتر نمیشم دیگه. ولی اصلا خوشم نمیومد که آینده زندگیم مثل اونا بشم اصلا اصلا اصلا. بعد اساتید حقوق رو در نظر گرفتم. اونا هم همینطور .

الان دارم راه سوم رو پیش میبرم فرق این راه اینه که هم راهش بهم آرامش میده. هم دوست دارم مثل اساتیدش باشه آیندم و هم فکر کردن در موردش که اگه یه موقعی بتونم وقت داشته باشم و در مورد این راه مطالعه کنم، دلم رو میلرزونه. آخه فلسفه، عرفان و قرآن یه چیزیه که قابل وصف نیست. ای کاش که این رو زودتر فهمیده بودم!!!
  • ۸۸/۱۰/۱۴
  • سید محمد رضا حسینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی