اما راه حل سوم برای اینکه هم انسان تنهایی خودش رو فراموش نکنه و هم اینکه از معایب گوشه گیری و خلوت گزینی دور بمونه اینه که اگرچه به ظاهر در میان جمع زندگی میکنه ولی در حقیقت مانوس با تنهایی خودش باشه و این خیلی سخته. شاید برای خیلیا سوال باشه که چرا پیغمبرا اکثرا قبل از اینکه به نبوت برسن چند روزی را در مکانی خلوت به عبادت میپرداختن و از مردم دوری میگزیدند؟ به نظر من دلیل این امر اینه که لازمه رسیدن به مقامات بالای معنوی و به اصطلاح فلاسفه رسیدن به حقیقت وجود، نیاز به این داره که انسان اول وجود خودش و محدوده، خصوصیات و آثار اون رو بشناسه و این امر ممکن نیست مگر اینکه انسان از غفلتهایی که معمولا در ارتباط با آدمیان دیگر براش ایجاد میشه دور بشه. و پیامبرا وقتی که این حقیقت وجودی خودشون رو میدیدند و به تبع اون وجود خدا را در معنای عالی درک میکردن، برای نبی شدن صلاحیت پیدا میکردن.
حالا شاید بعضیا بگن که پیغمبرا با اون عظمتشون برای درک وجود خودشون و درک تنهایی خودشون خلوت میگزیدن، پس چطوریه که راه حل سوم توصیه میشه؟ باید بگم که راه حل سوم تنها در موقعی مفیده که انسان به درک حداقلی از تنهایی رسیده باشه و بدونه که ارتباط با دیگران نمیتونه باعث غفلتش بشه . اگر این طور نباشه این راه جواب نمیده. شاید یکی از روشهایی که انسان بتونه این دو یعنی شرکت در اجتماع و توجه به تنهایی خود رو همیشه داشته باشه نمازهای شبانه باشه.
بعضی موقعا فکر میکردم که چرا اینقدر به نماز شب توصیه شده. حتما همه این رو شنیدین که آقای قاضی در سفارش به علامه طباطبایی نمیگن برو گوشه بگیر و ریاضتهای آنچنانی بکش، او به علامه میگه اگه دنیا میخوای نماز شب، اگه آخرت میخوای نماز شب. شاید دلیلش این باشه که در شب تمام غفلتها و آثار گمراه کننده قلب انسان چه غفلتهای بینایی و چه غفلتهایی طریق شنوایی بر انسان تأثیر میذاره کم میشن و انسان فقط خودش رو تنها بدون هیچگونه تعلقی احساس میکنه و با تنهایی واقعی خودش روبرو میشه، اما چه کسی میتونه در اون موقع شب انسان رو از این تنهایی درآور نجات بده؟
الابذکرالله تطمئن القلوب
عید شما مبارک
- ۸۸/۱۲/۲۲